و یه عالمه حرف ک قراره تا همیشه تو دلم بمونه!
شما بزرگ شدن و قد کشیدن ما رو ببینید
ما پیر شدن و قد خمیده شدن شما رو!
+دلم میخواد قوی ببینم تون، کوه باشید پشتم همیشه محتاج تون باشم از پس هیچ کاری برنیام شمام کمکم کنید! از اینکه لازمه من کمک تون کنم بیزارم! از اینکه پیر بشید....😭😭
اولین بار تو اون نصفه شبی که اعتراف کردی کل دنیای من رنگی شد، ستاره بارون شد...
تو میخواستی که باشه اما باز خودت تو اون عصر، تو پارک کذایی و زیر اون درخت دستمو شستی و دیگه هم تکرار نکردی گفتی تمومه و با این حرف دنیای من پودر شد و خودمم زیر همون درخت جون دادم!
بعدش زندگی کردم، چیزای بدتری هم دیدم و شنیدم ولی دیگه چیزی برای از دست دادن نبود من خیلی سال قبلترش خودمو نابود کرده بودم....!
اما اون شبی که زیر قبه امام حسین ع خواستم قدرتی بهم بده که تمومش کنم اما ضعفی گرفتم که ذره ذره خودمو کشتم رو یادم نمیره!
دیگه چیزی از من نمونده، هر چی هست گذشته است هیچ آرزو، هیچ آینده، هیچ امید و هیچ اراده و قوتی نمونده! تنها چیزی که آرزو میکنم مرگه!
امروز چقدر به این فکر کردم که من چقدررررر ضعیفم، چقدر سستم، چقدر بی ارده..... لعنت به من، لعنت به من و لعنت به من!
من کجای این داستان بودم؟
یه روز خواستی باشی، بعدسم تصمیم گرفتی نباشی، به همین سادگی.... منم اصلا مهم نبودم!
چرا نبودنت برام عادی نمیشه، چرا نمیتونم جایگزینی پیدا کنم برات؟
چرا خودت دلت برام تنگ نمیشه ؟
چرا کلا کسی دوسم نداره؟
حس میکنم دوس داری زجر کُشم کنی ، عاخه لازمه برای کوچکترین چیزا اینقد زجر بکشم؟!