تنهاییی
چقدر سخته واقعاً که آدم امنی تو زندگیت نباشه که وقتی بلا سرت نازل میشه بتونی باهاش حرف بزنی، بلد باشه دلداری بده دلت خوش باشه هر چی هم که بشه اون تنهات نمیذاره هست پشتت بهش گرمه همیشه! سخته که ترجیح بدی از همه مخفی کنی چون میترسی از توضیح دادن میترسی از گریه زاری از اینکه مجبور باشی دلداری بدی...
چقدر دلم میخواد یکی باشه بهم بگه غمت نباشه هر چی هم که بشه من هستم هواتو دارم! بگه یه وقت تنها نری دنبال کارات ها من هستم هر وقت خواستی بری به من بگو تا بیام... بگه یه وقت غصه چیزی رو نخوریا بالاخره مسکلات پیش میان و من همراهتم و با هم درستش می کنیم اما بدبختی اینه همه میگن حالا چرا بزرگس میکنی، مگه چی شده مگه.... اصلا این چیزی که داری براش جلز و ولز میکنی که چیزی نیست هزارتا بدتر از تو هستن همین من فلان و بیسارم ببین و.... اما نمیدونن درونت چه غوغاییه اما اگر همین مساله برا خودشون پیش بیاد خپدشون رو میباز و نمیتونن باهاش کنار بیان...